کد خبر: 1287721
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۴:۲۰
گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهرزاده شهیدسید حسین صدری و نویسنده کتاب زندگینامه این شهید
نحوه شهادت سیدحسن غریبانه است. در واقع این اتفاق در ادامه راهی است که خودش برگزیده بود. او چندین بار در مناطق مختلف عملیاتی شیمیایی و مجروح شد و در نهایت در ۱۰ اسفند ۱۳۶۴ پس از تحمل رنج بسیاری که ناشی از جراحات شیمیایی بود، در بیمارستان امام خمینی (ره) به شهادت رسید. سید‌حسین حتی در بیمارستان هم به دکتر نگفت که شیمیایی شده است...
فاطمه احمدی
جوان آنلاین: شهیدسید حسین صدری، نقاش و خطاط ماهری بود که علاوه بر حضور در میادین جنگ به عنوان یک رزمنده، در بحث تبلیغات جنگ نیز دستی بر آتش داشت و از این حیث، یادگاری‌های ارزشمندی از او برجای مانده است. او که در یگان ادوات توانمندی‌های بسیاری داشت، سعی می‌کرد همواره گمنام بماند و عاقبت نیز شهادت و تدفینش در عین غربت و گمنامی صورت گرفت. خاطرات شهیدسید حسین صدری از سوی خواهرزاده‌اش مریم سادات گوشه در قالب کتاب «به رنگ کاغذ کاهی» به تازگی منتشر شده است. گاهی در حوزه پرداختن به شهدا، یک دلیل می‌شود نقطه عطف و این نقطه عطف برای خانم سادات گوشه، قرابت خویشاوندی نبود! به گفته خودش، او می‌خواست از قهرمانان واقعی و گمنام سرزمین‌مان برای نوجوانان حرف بزند. از قهرمانی که پای یک معامله تمام عیار نشست و در اوج گمنامی ماندگار شد. 
 
خانم سادات گوشه چند سال است که نویسندگی می‌کنید؟
من بیش از ۲۰ سال است که روزنامه نگارم و همچنین در حوزه کتاب و نشر دومین اثر خودم را با نام «به رنگ کاغذ کاهی» (روایت مستندی از زندگی شهید سید حسین صدری) به تازگی منتشر کرده‌ام. 
 
چه شد که تصمیم گرفتید این کتاب را بنویسید؟
شهید بزرگوار سیدحسین صدری، دایی من هستند و قطعاً علاقه به شخص‌سید حسین در نگارش کتاب بی‌تأثیر نبود. ایشان آنقدر جاذبه داشت که تصویر خاص و به یاد ماندنی‌اش در ذهن و روحم تا ابد جاری و ساری است. اما علت اصلی نوشتن این کتاب فراتر از روابط خویشاوندی و نسبی است. بنابر این سعی کردم به عنوان یک نویسنده و کسی که می‌خواهد زوایای پیدا و پنهان شهیدسید حسین صدری را به تصویر بکشد، به موضوع نگاه کنم. موضوعی که بر اثر گذشت زمان و تغییر نسل ممکن بود به محاق فراموشی سپرده شود. از طرفی نسل نوجوان به خصوص دهه نودی‌ها چندان با شهدا آشنا نیستند. نسلی که بیشتر فضای مجازی، بازی‌های خشن، انیمیشن‌ها و فیلم‌های غربی آنها را احاطه کرده و فضای ذهن برخی از آنها را پر کرده است. به طوری که ابرقهرمان‌های آنها بیشتر بتمن‌ها هستند تا قهرمانان واقعی ایرانی. قهرمانانی گمنام و بی‌نام و نشان که اگر به آنها پرداخته نشود بر اثر گذشت زمان از یاد‌ها خواهند رفت. 
 
درباره شخصیت سیدحسین توضیح بدهید؟
سیدحسین خلاف جریانی حرکت کرد که در نهایت به گمنانی خودخواسته منجر شد. جریانی که امروز خیلی‌ها گرفتار و اسیر آن هستند و آن هم شهرت و به اصطلاح «برندینگ» نام دارد. سیدحسین دقیقاً خلاف این جریان حرکت کرد. قطعاً اینگونه زیستن به سادگی و راحتی نخواهد بود. او مراحل تزکیه و تهذیب نفس را پیمود و تا جایی ادامه داد که به مقام شهادت نائل آمد. شخصیتی که سعی کرد تمام ابعاد وجودی خود را قوی کند. سیدحسین یک هنرمند بود. با اینکه ذوق و قریحه خوشنویسی از پدرانش به او ارث رسیده بود با این حال نزد استادان خوشنویسی هم هنرش را پرورش داد. او نخبه ریاضی بود. قبل از انقلاب هم در مدرسه خوارزمی تهران که یکی از بهترین مدارس بود، درس خواند و بعد از انقلاب، در زمان جنگ، وارد دانشگاه شریف شد و رشته مهندسی صنایع را هدفمند انتخاب کرد. او قوه جاذبه بسیار زیادی داشت تا جایی که همه شیفته اخلاقش بودند. 
 
شهید در جبهه در کدام یگان بودند و مسئولیت‌شان چه بود؟
سیدحسین یکی از توانمندترین مسئولان بخش ادوات لشکر‌های ۲۷ حضرت‌رسول (ص) و ۱۰ سیدالشهدا (ع) بود و تسلیحات نظامی بسیاری در جنگ راه اندازی کرد و همچنین این تسلیحات را تعلیم می‌داد. اما به دنبال نام و مقام نبود. تأثیرش را در عملیات می‌گذاشت و مثل یک چریک از آن فضا خارج می‌شد. بدون هیچ ردی! یعنی سعی نمی‌کرد، خودش را مطرح کند. صرفاً وظیفه‌اش را انجام می‌داد و می‌رفت. چون درپی گمنامی بود، یافتن خاطرات ایشان خصوصاً در فضای جبهه خیلی سخت بود. برای همین هشت‌سال نگارش کتاب طول کشید. کتابی که تمام جریان‌ها و داستان‌هایش مانند یک پازل کنار هم معنا و مفهوم پیدا کردند و شخصیت سیدحسین را در کتاب کامل کردند. 
 
سبک نگارش شما در کتاب «به رنگ کاغذ کاهی» چطور بود؟
 سعی کردم روش پژوهش و نگارش کتاب را به صورت انتقادی انجام دهم. یعنی در ابتدا اطلاعات در قالب مصاحبه جمع‌آوری شد و سپس با خواندن دست نوشته‌ها و خاطرات سیدحسین و همین طور منابع دست اول (یعنی سخنان همرزمانش که در وقایع حضور داشتند) برخورد انتقادی داشته باشم. یعنی هر آنچه منابع دست اول را نقض می‌کرد، حذف کردم. گاهی در خلال کار افرادی می‌گفتند از سیدحسین قدیس نساز! یا از او چیزی که سند ندارد را نگو! ولی سند وجود داشت و مشخص شد این افراد شناختی نسبت به سیدحسین نداشتند. 
 
کمی از خانواده شهید بگویید. ایشان دایی شما بودند و مسلماً شناخت خوبی روی خانواده ایشان دارید. 
ریشه خانوادگی سیدحسین به پدربزرگش سید حمزه صدر از علمای تراز اول شهر محلات و استاد خوشنویسی برمی‌گردد. عالمی که به روش و سیره اهل‌بیت زندگی کرد و در دوره حیاتش به خاطر منش، رفتار و کردارش امین مردم بود و به خاطر احوالات معنوی خاصی که داشت، برکات بسیاری از جانب او عاید مردم می‌شد. قطعاً این فضای معنوی در پدر سیدحسین و خانواده اثرات بسیاری گذاشت. آنها هم راه پدران‌شان را ادامه دادند و سیدحسین در حقیقت ماحصل دعای خیر سیدحمزه و تربیت و تلاش پدر و مادری بود که در همین مکتب رشد کرده بودند. بسیاری از شهدای دفاع مقدس در دامان خانواده‌های مذهبی رشد کردند و همین تربیت دینی باعث شد، به جبهه‌ها بروند و راه و رسم رزمندگی و نهایتاً شهادت را انتخاب کنند. 
 
شهید صدری چطور به جبهه‌های جنگ رفته بود؟
سیدحسین همان اوایل تشکیل پادگان امام‌حسین (ع) به سپاه ملحق می‌شود. او در طی دوره آموزشی به پایش تیر می‌خورد و مدتی با پای گچ گرفته و عصا به دست در بخش تبلیغات پادگان خدمت می‌کند و در همین دوران آثار خطاطی و نقاشی بسیاری از خودش به یادگار می‌گذارد. اما از آنجایی که او برای پشت جبهه ماندن به پادگان نرفته بود، بی‌قرار مناطق عملیاتی می‌شود. ایشان حال عجیبی برای رفتن به منطقه گیلانغرب داشت و بالاخره در روز عید غدیر سال ۱۳۵۹ بعد از گذشتن یک ماه و اندی از جنگ به جبهه می‌رود و آنجا ماجرا‌های بسیاری را پشت سرمی‌گذارد و نهایتاً هم به شهادت می‌رسد. من سعی کردم تا آنجا که امکان داشت وقایع و خاطرات حضور شهید در جبهه را در کتاب بیاورم. 
 
شهادت سیدحسین به چه نحوی بود؟
نحوه شهادت ایشان خیلی غریبانه است. در واقع این اتفاق در ادامه راهی است که خودش برگزیده بود. او چندین بار در مناطق مختلف عملیاتی شیمیایی و مجروح شد و در نهایت در ۱۰ اسفند ۱۳۶۴ پس از تحمل رنج بسیاری که ناشی از جراحات شیمیایی بود، در بیمارستان امام‌خمینی (ره) به شهادت رسید. سید‌حسین حتی در بیمارستان هم به دکتر نگفت که شیمیایی شده است. می‌خواست همه چیز بی‌عیب و نقص تمام شود. همه چیز در راه خدا باشد. یک معامله تمام عیار. 
با اینکه دکتر در برگه مجوز دفن، دلیل شهادت او را به خاطر صدمات ناشی از شیمیایی نوشت و دوستانش هم با آن برگه از رئیس‌جمهور آن زمان یعنی آیت‌الله‌خامنه‌ای نامه گرفتند تا سیدحسین در قطعه شهدا دفن شود، اما رئیس بهشت زهرا با آن نامه مخالفت کرد و اجازه دفن نداد و قضیه را به کالبدشکافی منوط کرد. اما پدر سیدحسین اجازه نداد و گفت شهیدبودن بسته به این ظواهر و حرف‌ها نیست و در نهایت سیدحسین در کمال غربت و گمنامی در قطعه ۹۶ بهشت زهرا (س) دفن می‌شود. 
 
چرا نام کتاب روایات زندگی شهید سید حسین صدر را «به رنگ کاغذ کاهی» گذاشتید؟
دلیل این نامگذاری در خود کتاب آمده است. شهید صدری خیلی اهل تعبد بود و آثار روزه‌ها و نماز‌ها در چهره‌اش نمایان بود. در بخشی از کتاب در همین خصوص می‌خوانیم: «سیدحسین بیشتر شب‌ها شب زنده‌دار بود و روز‌ها را به دلایل مختلف روزه می‌گرفت. گاهی اگر نماز اول وقتش به هر دلیلی ترک می‌شد، با روزه خودش را تنبیه می‌کرد، حتی اگر او را ناخواسته به جایی دعوت می‌کردند، از نماز اول وقتش جا می‌ماند. باز خود را با روزه گرفتن تنبیه می‌کرد. از شب بیداری‌ها و روز‌های زیاد، معمولاً چهره‌اش گاهی به زردی می‌زد. گاهی به رنگ کاغذ کاهی...»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار